طروبلغتنامه دهخداطروب . [ طَ ] (ع ص ) مرد بسیارطرب . (منتهی الارب ). شادمان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنکه پیوسته شاد بُوَد : گندم و جو را و باقی حُبوب تو توانی خورد نی من ای
وادی المیاهلغتنامه دهخداوادی المیاه . [ دِل ْ ] (اِخ ) از بهترین آبهای نجد است متعلق به بنی نفیل بن عمروبن کلاب ... عربی گفته است : الا اری وادی المیاه یثیب ولاالقلب عن وادی المیاه یطی
شادیاخلغتنامه دهخداشادیاخ . [ شادْ ] (اِخ ) نام شهر نیشابوراست و آن را شادخ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شادخ است که نام شهر نیشابور باشد. (برهان قاطع).نام نیشابور در زمان
حسان بن ثابتلغتنامه دهخداحسان بن ثابت . [ حَس ْ سا ن ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن المنذربن حرام بن عمروبن زیدبن مناةبن عدی بن عمروبن مالک بن النجار الانصاری الخزرجی ثم النجاری . مادرش فُرَیعَ