ترغاقلغتنامه دهخداترغاق . [ ت َ / ت ُ ] (اِ) پاس داشتن و خبردار بودن . (برهان ). پاسبانی و نگهبانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاس داری در شب برای رفع دشمن یا دزد. (ناظم الاطباء
طراقلغتنامه دهخداطراق . [طَ ] (اِ صوت ) بر وزن رواق صدا و آوازی باشد که از کوفتن و شکستن چیزی همچون استخوان و چوب و مانند آن برآید. (برهان ). آوازی که از زدن تازیانه برآید. (غیا
طراق تپهلغتنامه دهخداطراق تپه . [ طُ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 55هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور و 15هزارگزی خاور گویله . کوهستانی
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِ ] (اِخ ) از قصور قفصه ٔ افریقا در نیمه ٔ راه قفصه بسوی فنج الحمام واقع است برای کسی که عازم قیروان باشد. شهری بزرگ و آباد است ، دارای مسجد جامع و با
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِ ] (ع اِ) آهنی که پهن کرده سپس آن را گرد ساخته خود و مانند آن سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- طراق النعل ؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ا
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِرْ را ] (معرب ، اِ) تریاق . (منتهی الارب ). لغةٌ فی الدریاق ، و هو رومی ٌ معرب ٌ. (المعرب جوالیقی ص 223). اسم تریاق است ، و آن مرکبی است معروف .(فهرس
موسوملغتنامه دهخداموسوم . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از وسم . نشان کرده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث )؛ یا فلان موسوم بالخیر؛ یعنی فلان نشان نیکویی دارد. || داغدار و داغ
طراقلغتنامه دهخداطراق . [طَ ] (اِ صوت ) بر وزن رواق صدا و آوازی باشد که از کوفتن و شکستن چیزی همچون استخوان و چوب و مانند آن برآید. (برهان ). آوازی که از زدن تازیانه برآید. (غیا
طراق تپهلغتنامه دهخداطراق تپه . [ طُ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 55هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور و 15هزارگزی خاور گویله . کوهستانی
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِ ] (اِخ ) از قصور قفصه ٔ افریقا در نیمه ٔ راه قفصه بسوی فنج الحمام واقع است برای کسی که عازم قیروان باشد. شهری بزرگ و آباد است ، دارای مسجد جامع و با
طراقلغتنامه دهخداطراق . [ طِ ] (ع اِ) آهنی که پهن کرده سپس آن را گرد ساخته خود و مانند آن سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- طراق النعل ؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ا