طرقلغتنامه دهخداطرق . [ طُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر، در سه هزارگزی باختر ریوش ، سر راه مالرو عمومی ریوش به بردسکن . کوهستانی و معتدل با 1415 تن سکن
طرقلغتنامه دهخداطرق . [ طَ ] (ع مص ) زدن . || زدن به مطرقه . کوفتن . || فال سنگک زدن کاهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگ فال زدن . سنگ زدن کاهن . (زوزنی ). و اصله الضرب ، و م
طرقلغتنامه دهخداطرق . [ طَ رَ ] (اِخ ) آبی است مر بنی وقبی را. (منتهی الارب ). موضعی است که تا وقباء پنج میل راه باشد. (معجم البلدان ).
ترغلغتنامه دهخداترغ . [ ت ُ رُ ] (اِ) اسبی باشد سرخ رنگ که آن را کهر خوانند. (برهان ) (انجمن آرا). برهان چنین نوشته و در فرهنگها نیافتم . (انجمن آرا). اسب کمیت . (آنندراج ). اس
ترغلغتنامه دهخداترغ .[ ت َ رَ ] (اِ صوت ) مخفف تراغ . آوازی که از شکستن یا افتادن چیز سخت یا بهم خوردن دو چیز سخت یا مانند آنها پیدا شود... وقتی که صدا مکرر باشد ترغ ترغ یا ترغ
طرق رودلغتنامه دهخداطرق رود. [ طَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است . این دهستان در جنوب نطنز در دامنه و دره های کوه کرکس در طول و طرفین جاده ٔ شوسه ٔ اردستا
طرقهلغتنامه دهخداطرقه . [ طُ ق َ ] (اِخ ) از توابع خراسان ، و دارای معدن زغال سنگ است . (جغرافی اقتصادی کیهان ص 40).
طرقبهلغتنامه دهخداطرقبه . [ طُ ق َ ب َ ] (اِخ ) دهستان مرکزی بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد که در قسمت شمال باختری مشهد واقع و نفوس آن در حدود 9709 نفر و متشکل از 14 آبادی بزرگ و کوچک
طرق رودلغتنامه دهخداطرق رود. [ طَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است . این دهستان در جنوب نطنز در دامنه و دره های کوه کرکس در طول و طرفین جاده ٔ شوسه ٔ اردستا
طرقةلغتنامه دهخداطرقة. [ طَ رِ ق َ ] (ع ص ) مؤنث طَرِق . زن فال سنگک گیر. ج ، طرقات . رجوع به طرقات شود.
طرقةلغتنامه دهخداطرقة.[ طُ ق َ ] (ع اِمص ) تاریکی . || آزمندی . || گولی . || (ص ) گول . || (اِ) سنگریزه ٔ بر یکدیگر افتاده . || خوی . عادت . یقال : مازال هذا طرقتک ؛ ای دأبک .
طرقیلغتنامه دهخداطرقی . [ طَ ](ص نسبی ) منسوب به طرق که قریه ای است شهرک مانند و تا اصفهان بیست فرسنگ مسافت دارد. (الانساب سمعانی ).