طرفداردیکشنری فارسی به انگلیسیadherent, advocate, favorer, follower, interested, pro, promoter, proponent, support, supporter, votary
طرفدارلغتنامه دهخداطرفدار. [ طَ رَ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از پادشاهان است . (برهان ). پادشاه عظیم الشأن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و طرفدار عالم چهار بودند: اول کیومرث ، د
راديکاليدیکشنری عربی به فارسیريشه , قسمت اصلي , اصل , سياست مدار افراطي , طرفدار اصلا حات اساسي , بنيان , بن رست , ريشگي , علا مت راديکال
radicalدیکشنری انگلیسی به فارسیافراطی، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی
radicalsدیکشنری انگلیسی به فارسیرادیکال ها، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی
فرد انقلابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر لابی، مجاهد، طرفدارانقلاب، قیامکننده، ضد رژیم، مخالف حکومت شورشی، یاغی، آشوبگر، شورشکننده، براندازکننده، خرابکار، ویرانگر، تروریست، آنارشیست مخال
رادیکاللغتنامه دهخدارادیکال . (فرانسوی ص ، اِ) بمعانی :ریشه ای ، اصلی ، اساسی . (فرهنگ نفیسی ). || در اصطلاح ریاضی عبارتست از ریشه ٔ عددی و علامت آن در ریاضی به این شکل aǼ n است .