طرطلغتنامه دهخداطرط. [ طَ رَ ] (ع اِمص ) گولی . بیعقلی . || سبکی موی پلک و ابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرطلغتنامه دهخداطرط. [ طَ رِ ] (ع ص ) مرد گول . نادان . || طَرِطُالحاجبین ؛ مرد کم موی ابرو، و لا بد من ذکر الحاجبین و قد یترک قلیلاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترتلغتنامه دهخداترت . [ ت َ ] (ص ) پریشان ، و مرت متتابع این است ، مثل دغل مغل و قریش و دریش مترادف این است . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). پراکنده . (اوبهی ). مغشوش و مخلوط.
ترتلغتنامه دهخداترت . [ ت ُ ] (اِ) گیاه گاوزبان است و آنرا چون دیگر سبزیهای خوردنی صحرایی در بهار، درآشها و خورشها ریزند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترتلغتنامه دهخداترت . [ تْرِ / ت ِ رِ ] (اِخ ) مرکز بخشی است در شهرستان اکس واقع در ایالت بوش - دُ - رن فرانسه که 2650 تن سکنه دارد و سرزمین فلاحتی است .
طرطبةلغتنامه دهخداطرطبة. [ طُ طُ ب َ / طُ طُب ْ ب َ ] (ع ص ) درازپستان از ماده بز و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرطبیسلغتنامه دهخداطرطبیس . [ طَ طَ ] (ع ص ، اِ) آب بسیار. || گنده پیر فروهشته اندام . || شترماده ٔ بسیارشیررام و نرم نزدیک دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرطوسیلغتنامه دهخداطرطوسی . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) رجوع به خلف بن افلح بن قاسم شود. (روضات الجنات ص 79).
طرطبلغتنامه دهخداطرطب . [ طُ طُ / طُ طُب ب ] (ع ص ، اِ) پستان کلان فروهشته . طُرطُبی واحدآن است ، در قول شخصی که ثَدی را مؤنث گوید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به عربی پستان طوی
طرطبةلغتنامه دهخداطرطبة. [ طُ طُ ب َ / طُ طُب ْ ب َ ] (ع ص ) درازپستان از ماده بز و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرطبیسلغتنامه دهخداطرطبیس . [ طَ طَ ] (ع ص ، اِ) آب بسیار. || گنده پیر فروهشته اندام . || شترماده ٔ بسیارشیررام و نرم نزدیک دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرطوسیلغتنامه دهخداطرطوسی . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) رجوع به خلف بن افلح بن قاسم شود. (روضات الجنات ص 79).
طرطبلغتنامه دهخداطرطب . [ طُ طُ / طُ طُب ب ] (ع ص ، اِ) پستان کلان فروهشته . طُرطُبی واحدآن است ، در قول شخصی که ثَدی را مؤنث گوید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به عربی پستان طوی