طرشةلغتنامه دهخداطرشة. [ طُ ش َ ] (ع اِمص ) کری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناشنوائی . (آنندراج ). صَمَم . طَرَش .
طراشنهلغتنامه دهخداطراشنه . [ طَ ش ِ ن َ ] (ع اِ) عشبةالعجوز. عشبةالعجول . طرشة. جعفریة و آن گیاهی است که چون سرمه برای ستردن سفیدی (بیاض العین ) بکار است .این نام در اصل «طرسنة»
کریلغتنامه دهخداکری . [ ک َ ](حامص ) علتی است معروف در گوش . (برهان ). ناشنوائی وعلتی که در گوش بهم رسد و شخص کر و ناشنوا گردد. (ناظم الاطباء). سنگینی گوش . صمم . (ترجمان القرآ
قفلدیکشنری عربی به فارسیطره گيسو , دسته پشم , قفل , چخماق تفنگ , چفت و بست , مانع , سد متحرک , سدبالا بر , چشمه پل , محل پرچ يا اتصال دوياچند ورق فلزي , قفل کردن , بغل گرفتن , راکد گذا