طرسوطوسلغتنامه دهخداطرسوطوس . [ طَ ] (معرب ، اِ) سنگی سبز است ، طبعش مانند دهنج و توتیا، و در معدن نقره و مس میباشد. (نزهةالقلوب ).
طرطوسیلغتنامه دهخداطرطوسی . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) رجوع به خلف بن افلح بن قاسم شود. (روضات الجنات ص 79).
طرسوسلغتنامه دهخداطرسوس . [ طَ ] (اِخ ) (قضاء...) شهرستانی است در سوریه (ساخلو لاذقیه )، مرکز آن طرسوس است و 30676 تن سکنه دارد، بر ساحل است و جزیره ٔ ارواد مقابل آن واقع است . ع
طرسوسلغتنامه دهخداطرسوس . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) شهری است مر مسلمانان را که بسیار ارزانی و فراخ سالی دارد، در دست ارامنه بود، باز در دست مسلمانان افتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرسیقوسلغتنامه دهخداطرسیقوس . [ طُ ] (اِخ ) نام زاهدی و حکیمی بوده از نصاری ، و بعضی گویند نام پادشاهی است از نصاری . (برهان ) (آنندراج ) : کنم در پیش طرسیقوس اعظم ز روح القدس و اب
طرطوسیلغتنامه دهخداطرطوسی . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) رجوع به خلف بن افلح بن قاسم شود. (روضات الجنات ص 79).
طرسوسلغتنامه دهخداطرسوس . [ طَ ] (اِخ ) (قضاء...) شهرستانی است در سوریه (ساخلو لاذقیه )، مرکز آن طرسوس است و 30676 تن سکنه دارد، بر ساحل است و جزیره ٔ ارواد مقابل آن واقع است . ع
طرسوسلغتنامه دهخداطرسوس . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) شهری است مر مسلمانان را که بسیار ارزانی و فراخ سالی دارد، در دست ارامنه بود، باز در دست مسلمانان افتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرسیقوسلغتنامه دهخداطرسیقوس . [ طُ ] (اِخ ) نام زاهدی و حکیمی بوده از نصاری ، و بعضی گویند نام پادشاهی است از نصاری . (برهان ) (آنندراج ) : کنم در پیش طرسیقوس اعظم ز روح القدس و اب