طرزلغتنامه دهخداطرز. [ طَ رَ ] (ع مص ) صورت گرفتن سپس ثِخانت وسطبری . || نیکخوی گردیدن سپس زشتخوئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوش خلق شدن . || لباس پسندیده و فاخر پوشیدن . (م
طرزفرهنگ مترادف و متضاد۱. راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج ۲. شکل، وضع، هیات ۳. گونه، نوع ۴. قاعده، قانون، آیین ۵. اسلوب، سبک، سیاق
لهجهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. طرز سخن گفتن و تلفظ.۲. [قدیمی] زبان و لغتی که انسان با آن سخن میگوید؛ زبان.
لهجهفرهنگ انتشارات معین(لَ جِ) [ ع . لهجة ] (اِ.) 1 - زبان . 2 - طرز سخن گفتن و تلفظ . 3 - شعبه ای از زبان . 4 - تلفظ واژه های یک زبان به شیوة خاص یک منطقه .
مرءلغتنامه دهخدامرء. [ م َ رَءْ ] (ع مص ) با زن مانستن در هیأت یا کلام . (منتهی الارب ). به زنان شبیه گشتن در شکل و هیأت یا طرز سخن گفتن و کلام . (از اقرب الموارد). || خوشگوا