طرد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مطرود گشتن، رانده شدن ۲. تبعید شدن، نفی بلد شدن ۳. حذف شدن، کنار گذاشته شدن
ترد شدنلغتنامه دهخداترد شدن . [ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لطیف و نرم شدن ، چنانکه گوشت را در برف یا پیاز و انجیر رنده شده خوابانند تا نرم و ترد شود و از حالت چغری بیرون آید. رجوع به
طرددیکشنری عربی به فارسیاخراج , مرخصي , برکناري , خلع يد , طرد , تکفير , دفع , راندگي , بيرون شدگي , تبعيد , گوني , چتايي , درحال يورش وچپاول
طردفرهنگ مترادف و متضاد۱. اخراج، تبعید، نفی بلد، ۲. رد، نفی، ۳. وازده ۴. دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن
طردلغتنامه دهخداطرد. [ طَ ] (ع مص ) آمدن قوم را و درگذشتن از ایشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || راندن . دور کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). و
انتفاءلغتنامه دهخداانتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکسو گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تنحّی . (از اقرب الموا
بهشت عدنلغتنامه دهخدابهشت عدن . [ ب ِ هَِ ت ِ ع َ ] (اِخ ) یا باغ عدن مذکور در عهد عتیق (پیدایش 2) که آدم و حوا در آن میزیستند ولی بجهت نافرمانی از امر خدا از آن طرد شدند. این بهشت