طرخفلغتنامه دهخداطرخف . [ طِ خ ِ ] (ع اِ) مسکه ٔتنک که روان باشد. || مسکه ٔ هیچکاره و بدترین مسکه ها. طرخفة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مسکهلغتنامه دهخدامسکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ) به فارسی زبد است . (فهرست مخزن الادویه ). چربی که از ماست گیرند. زبد. (مهذب الاسماء). زبدة. (نصاب ). مِسگَه (در تداول خراسان ). کر