طرح غالبdominant designواژههای مصوب فرهنگستانطرحی از یک محصول که بازار آن را پذیرفته است و عمدۀ رقبا مجبورند آن را نمونۀ معیار آن محصول در نظر بگیرند
طرحدیکشنری فارسی به عربیاقتراح , تصميم , خطة , رسم تخطيطي , مسودة , مشروع , مکيدة , ممثلون , موامرة , موهبة , نموذج , هيکل عظمي
طرحلغتنامه دهخداطرح . [ طَ رَ ] (ع مص ) زشت گردیدن خوی :طرح طرحاً؛ زشت گردید خوی او. || نیک مرفه الحال شدن . فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرحلغتنامه دهخداطرح . [ طَ ] (اِ) خُچ . درختی است که میوه ٔ آن قابل استفاده میباشد و از آن در جنگلهای ایران موجود است .
اسبلغتنامه دهخدااسب . [اَ ] (اِ) یکی از مهره های شطرنج که شکل اسب دارد.- اسب و فرزین نهادن ؛ اسب و فرزین به طرح دادن و بازی را بردن . کنایه از غالب شدن و زیادتی کردن . (برهان
پیل افکندنلغتنامه دهخداپیل افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن پیل . بر زمین زدن پیل . || کنایه از عاجز کردن باشد. (برهان ). کنایه از عاجز کردن و غالب آمدن . (غیاث ). عاجز کردن و
شهادتلغتنامه دهخداشهادت . [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) مأخوذ از شهادة تازی . گواهی دادن . (غیاث اللغات ). گواهی : دیگر دوات آوردند از دیوان رسالت بنهادند و خواجه ٔ بزرگ و حاضران خط
حالیلغتنامه دهخداحالی . (اِخ ) مولوی الطاف حسین ، وطنش پانی پت ، و در شاه جهان آباد نشو و نما یافته ، نکات علوم متعارفه را بخوبی شکافته . سنجیدگی و فهمیدگی از طبع والایش بر خود
صاحب دللغتنامه دهخداصاحب دل . [ ح ِ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آگاه . بینا. دیده ور. عارف . صاحب حال . روشن ضمیر : غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب دلان را پیشه این است . نظامی .