طراران بالالغتنامه دهخداطراران بالا. [ طَرْ را ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، واقع در 3هزارگزی شمال باختری طرخوران ، کوهستانی و سردسیر با 500 تن سکنه .
طراران پائینلغتنامه دهخداطراران پائین . [ طَرْ ران ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، در 3هزارگزی شمال باختری طرخوران . کوهستانی ، سردسیر با 600 تن سکنه . آب
طرازالاخضرلغتنامه دهخداطرازالاخضر. [ طِ زُل ْ اَ ض َ ] (اِخ )سلسلةالجبال لبنان . (دمشقی ص 23، 208، 214، 220).
طرازبندلغتنامه دهخداطرازبند. [ طُ ب َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ و القصص یکی از شهرهای اقلیم پنجم را بنام طرازبند آورده ، ولی در حاشیه ٔ کتاب مذکور از کتاب اعلاق النفیسة ابن رسنه کل
پیراملغتنامه دهخداپیرام . (اِخ ) عاشقی مثلی از مردم بابل و معشوقه ٔ او مسماة به تیسبه بود. آنگاه که تیسبه دچار شیری شرزه گردید و از وی بگریخت ،چادر خویش بر جای ماند و چون پیرام ب
دام طرازلغتنامه دهخدادام طراز. [ طِ ] (نف مرکب )طرازنده ٔ دام . آراینده ٔ دام . || دامدار. (ناظم الاطباء). تعبیه کننده ٔ آلت شکار. صیاد. || منصوبه باز. || رایزن . (ناظم الاطباء). ||
دم دادنلغتنامه دهخدادم دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دمیدن . دردمیدن . (یادداشت مؤلف ). باد کردن به دهان : سر نهد بر پای تو قصاب واردم دهد تا خونْت ریزد زارزار. مولوی .و منافخ بی من
زنگلغتنامه دهخدازنگ . [ زَ ] (اِخ ) ولایت زنگیان . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 267). ولایت زنگبار. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). حبشه و زنگبار و تونس و دیگر ولایا
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). ا