طرارلغتنامه دهخداطرار. [ طُ ] (اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است . (حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود : ای
طرارلغتنامه دهخداطرار. [طَرْ را ] (ع ص ) کیسه بر. (منتهی الارب ) (مجمل اللغة).بمعنی عیار است که کیسه بر باشد. (برهان ). گره بر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دزد. (غیاث اللغات ). د
طرارفرهنگ مترادف و متضاد۱. جیببر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنهبند ۲. دلربا، زیبا ۳. زیرک، مکار
طراری کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حقهبازی کردن، حیلهگری کردن، مکاری کردن ۲. گربزی کردن، فریبکاری کردن، زیرکی کردن
طراران بالالغتنامه دهخداطراران بالا. [ طَرْ را ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، واقع در 3هزارگزی شمال باختری طرخوران ، کوهستانی و سردسیر با 500 تن سکنه .
طراران پائینلغتنامه دهخداطراران پائین . [ طَرْ ران ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، در 3هزارگزی شمال باختری طرخوران . کوهستانی ، سردسیر با 600 تن سکنه . آب
طراربندلغتنامه دهخداطراربند. [ طَ ب َ ](اِخ ) شهری است از پس سیحون در پایان بلادشاش از جهتی پیوسته ٔ به ترکستان و آنجا سرحد و آخر بلاد اسلام درماوراءالنهر محسوب میشده ، اهل این شهر
طراربندلغتنامه دهخداطراربند. [ طَ ب َ ](اِخ ) شهری است از پس سیحون در پایان بلادشاش از جهتی پیوسته ٔ به ترکستان و آنجا سرحد و آخر بلاد اسلام درماوراءالنهر محسوب میشده ، اهل این شهر
طراران بالالغتنامه دهخداطراران بالا. [ طَرْ را ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، واقع در 3هزارگزی شمال باختری طرخوران ، کوهستانی و سردسیر با 500 تن سکنه .
طراران پائینلغتنامه دهخداطراران پائین . [ طَرْ ران ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک ، در 3هزارگزی شمال باختری طرخوران . کوهستانی ، سردسیر با 600 تن سکنه . آب