طرادلغتنامه دهخداطراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) ابن دُبیس الاسدی . از فرمانروایانی بود که فرمانروائی جزیره ٔ دبیسیه ٔ (نزدیک خوزستان ) را از پدران خویش بطریق ارث داشته ، منصوربن حسین
طرادلغتنامه دهخداطراد. [ طَرْ را ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الهاشمی الزینبی البغدادی العباسی الهاشمی . وفات وی بسال 491 هَ . ق . بوده . او راست : کتابی به نام عوالی که معروف است به
ترادلغتنامه دهخداتراد. [ ت َ رادد ] (ع مص ) از یکدیگر ردکردن . (آنندراج ). فسخ معاهده کردن و بر هم زدن معاهده . (ناظم الاطباء). فسخ کردن بیعی با رضایت طرفین . (از اقرب الموارد)
ترعدلغتنامه دهخداترعد. [ ت َ رَع ْ ع ُ ] (ع مص ) جنبیدن و لرزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترجرج . (المنجد) (اقرب الموارد): ترعدت الاَّلیة؛ اذا ترجرجت . (منتهی الارب ).
طرادهفرهنگ انتشارات معین(طَ رّ دِ) [ ع . طرادة ] 1 - (اِفا.) مؤنث طراد. 2 - (اِ.) کشتی تندرو. 3 - قایق ، زورق . 4 - علم ، درفش .
طراده چیلغتنامه دهخداطراده چی . [ طَرْ را دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از: طراده + چی ، مزید مؤخر ترکی ) آنکه طراده راند. راننده ٔ کرجی . قایق ران .
طرادةلغتنامه دهخداطرادة. [ طَرْ را دَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث طراد. کرجی . بلم . قایق . طراد. لتکا. زورق . قفه . || زن بدعمل . || راننده ٔ کشتی . (مهذب الاسماء). || علم . و رجوع به ای
طرادهفرهنگ انتشارات معین(طَ رّ دِ) [ ع . طرادة ] 1 - (اِفا.) مؤنث طراد. 2 - (اِ.) کشتی تندرو. 3 - قایق ، زورق . 4 - علم ، درفش .
طرادةلغتنامه دهخداطرادة. [ طَرْ را دَ ] (ع ص ، اِ) مؤنث طراد. کرجی . بلم . قایق . طراد. لتکا. زورق . قفه . || زن بدعمل . || راننده ٔ کشتی . (مهذب الاسماء). || علم . و رجوع به ای
طراده چیلغتنامه دهخداطراده چی . [ طَرْ را دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از: طراده + چی ، مزید مؤخر ترکی ) آنکه طراده راند. راننده ٔ کرجی . قایق ران .