طراحیلغتنامه دهخداطراحی . [ طَرْ را ] (حامص ) عمل و شغل طراح . بیرنگ گری . نقشه ریزی . نقشه بنائی را بر کاغذ، با حبر یا مداد و یا بر زمین با گچ و مانند آن کردن . نقاشی . (غیاث ال
طراحیلغتنامه دهخداطراحی . [ طُ حی ی ] (ع ص ) سیرٌ طُراحی ٌ؛ سیر دور و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تراهیلغتنامه دهخداتراهی . [ ت َ ] (ص ، اِ) نوباوه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). میوه ٔ نوباوه و نورسیده را گویند. (برهان ). میوه ٔ نوباوه و نوبر است . (انجمن آرا) (آنندراج
تراهیلغتنامه دهخداتراهی . [ ت َ ] (ع مص ) همدیگر صلح نمودن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توادع ، و آن از معنی وداعة است . (اقرب الموارد). رفتار قوم به آرامش و رفق با