طرلغتنامه دهخداطر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المص
طرلغتنامه دهخداطر. [ طُرر ] (ع اِ) همه : جأوا طراً؛ آمدند همه . (منتهی الارب ). جمیع. کلا.همگی . جمیعاً. کافةً. قاطِبة. گِشت . همگان . کلمه ٔ طر در زبان عرب جز به صورت حال بص
طرادهفرهنگ انتشارات معین(طَ رّ دِ) [ ع . طرادة ] 1 - (اِفا.) مؤنث طراد. 2 - (اِ.) کشتی تندرو. 3 - قایق ، زورق . 4 - علم ، درفش .
طریدفرهنگ انتشارات معین(طَ) [ ع . ] 1 - (ص .) مطرود، رانده شده . 2 - (اِ.) سخنی که شنونده از شنیدن آن بترسد و بگریزد.
طراحلغتنامه دهخداطراح . [ طُرْ را ] (اِخ ) دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی شمال باختری اهواز کنار کرخه ، کنار راه شوسه ٔ اهواز به سوسن گرد. دشت
طرارلغتنامه دهخداطرار. [طَرْ را ] (ع ص ) کیسه بر. (منتهی الارب ) (مجمل اللغة).بمعنی عیار است که کیسه بر باشد. (برهان ). گره بر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دزد. (غیاث اللغات ). د
طریقلغتنامه دهخداطریق . [ طِرْ ری ] (ع ص ) نیک خاموش . || (اِ) کروان نر که چوبینه باشد. (منتهی الارب ).به عربی کروان نر را نامند. (فهرست مخزن الادویه ).