طهطاهلغتنامه دهخداطهطاه .[ طَ ] (ع ص ) اسب خوش منظر بشگفت آورنده از خوبی و جمال . || جوان فربه پرگوشت . (منتهی الارب ).
طحطاویلغتنامه دهخداطحطاوی . [ طَ ] (اِخ ) (شیخ ) محمد اسماعیل الانصاری الطحاوی . از بزرگان قرن سیزدهم هجری . او راست :نظم اللاَّلی الغرر فی سلک العقود و الدُرر در توحید، و این کتا
طحطاویلغتنامه دهخداطحطاوی . [ طَ ] (اِخ ) الطهاوی . احمدبن محمدبن اسماعیل الطحاوی الحنفی . ولادت وی در شهر طهطا نزدیک اسیوط از توابع مصر بوده ، و بسال 1181 هَ . ق . به قاهره پایتخ
طحطحةلغتنامه دهخداطحطحة. [ طَ طَح َ ] (ع مص ) شکستن . طِحطاح ، مثله . || جداکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پریشان کردن جهت هلاک . پراکنده کردن و هلاک کردن . (مصادر زوزنی )
طحطحةلغتنامه دهخداطحطحة. [ طِ طِح َ ] (ع اِ) چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موئی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : ما علیه طحطحةٌ؛ یعنی نیست بر وی چیزی یا موئی . (منتهی الار
طحالگویش اصفهانی تکیه ای: esporz طاری: ------- طامه ای: esbol طرقی: espol کشه ای: sebarz نطنزی: esbol
طحطحةلغتنامه دهخداطحطحة. [ طَ طَح َ ] (ع مص ) شکستن . طِحطاح ، مثله . || جداکردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پریشان کردن جهت هلاک . پراکنده کردن و هلاک کردن . (مصادر زوزنی )
شکستنلغتنامه دهخداشکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکس
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژی
طحطاویلغتنامه دهخداطحطاوی . [ طَ ] (اِخ ) (شیخ ) محمد اسماعیل الانصاری الطحاوی . از بزرگان قرن سیزدهم هجری . او راست :نظم اللاَّلی الغرر فی سلک العقود و الدُرر در توحید، و این کتا
طحطاویلغتنامه دهخداطحطاوی . [ طَ ] (اِخ ) الطهاوی . احمدبن محمدبن اسماعیل الطحاوی الحنفی . ولادت وی در شهر طهطا نزدیک اسیوط از توابع مصر بوده ، و بسال 1181 هَ . ق . به قاهره پایتخ