طحاویلغتنامه دهخداطحاوی . [ طَ ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن سلمةبن سلامةبن عبدالملک الازدی الطحاوی . وی از قریه ٔ طحا که یکی از قرای مصر است میباشد. ولادت او بسال 229 هَ .ق . و
طحاویلغتنامه دهخداطحاوی . [ طَ ] (اِخ ) احمد عبدالرحیم . ولادت وی به سال 1233 هَ . ق . و وفات او بسال 1302. هَ . ق .او راست : نهایةالمقصد و التوسل لفهم قولة الدور و التسلسل . و آ
طحاویلغتنامه دهخداطحاوی . [ طَ ] (اِخ ) نظامی عروضی در چهارمقاله در ضمن مقاله ٔ دوم که بقای نام پادشاهان و بزرگان عصر را وابسته ٔ به نظم رائع و شعر شائع شعرا دانسته ، طحاوی نامی
طحاویلغتنامه دهخداطحاوی . [ طَ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به قریه ٔ طحاوه ٔ مصر.یا منسوب به طحاء یکی از چهار موضعی که در مصر بدین نام معروف میباشند. (منتهی الارب ) (انساب سمعانی ).
تهاویلغتنامه دهخداتهاوی . [ت َ ] (ع مص ) در پی یکدیگر فرودآمدن قوم در مغاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سقوط بعضی در اثر بعض دیگر و در الاساس تساقط. (از اقرب الموا
حافظ طحاویلغتنامه دهخداحافظ طحاوی . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) او راست : شرح بر کتاب الاَّثار تألیف محمدبن حسن . رجوع به طحاوی محمدبن حسن شود.
طأویلغتنامه دهخداطأوی . [ طَءْ وی ی ] (ع اِ) کس : یقال ما بالدار طأوی ٌ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ).
طاویرلغتنامه دهخداطاویر. (اِخ ) دهی از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان در 18هزارگزی جنوب علی آباد. کوهستانی و معتدل و مرطوب ، با 230 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنج
حافظ طحاویلغتنامه دهخداحافظ طحاوی . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) او راست : شرح بر کتاب الاَّثار تألیف محمدبن حسن . رجوع به طحاوی محمدبن حسن شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد امام طحاوی ، مکنی به ابوجعفر. از صاحبان «شروط» است در چهل جزء.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد طحاوی ،فقیه حنفی ، مکنی به ابوجعفر. او راست : قسم الفی ٔ و الغنائم . محاضرات . کتاب الوصایا. عقودالمرجان . قلائد عقود الدرر وال