طبیلغتنامه دهخداطبی . [ طَ بی ی ] (ع ص ) خِلف ُ طَبی ٌ؛ سر پستان مجیب که همواره شیر آید. (منتهی الارب ).
طبیلغتنامه دهخداطبی . [ طَب ْی ْ ] (ع مص ) بازگردانیدن : یقال طبیته عنه ؛ بازگردانیدم او را از وی . خواندن و کشیدن کسی را: طبیته الیه ؛ خواندم وی را بسوی وی کشیدم . (منتهی الار
تبیلغتنامه دهخداتبی . [ ت َ / ت ِ بی ی ] (ع اِ) نوعی از خرما. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تبیلغتنامه دهخداتبی . [ ت ِ ] (اِ) جامه ٔ درشت و انبوه بافته چون عرقچین و غیره که آن را سوزنی هم گویند. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 296ب ). جامه ٔ درشت و کلفت بافته شده . (ناظ
تبیلغتنامه دهخداتبی . [ ت ِ ] (ص نسبی ) مردم تب . رجوع به تب (شهری به یونان ) و ایران باستان ج 2 ص 103 و 194 شود.
تبیلغتنامه دهخداتبی . [ ت ُ ] (اِخ ) یهودیی از اعقاب سبط «نفتالی » که بر اثر پرهیزکاری مشهور گشت و در دوران پیری کور شد و بوسیله ٔ پسرش و بنا براهنمائی فرشته ٔ«رافائل » بهبودی
naturalizedدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی است، بتابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن، جزو زبانی وارد شدن، بومی شدن، طبیعی شدن
naturalدیکشنری انگلیسی به فارسیطبیعی است، احمق، طبیعی، ذاتی، عادی، فطری، بدیهی، سرشتی، قهری، غریزی، ساده، خلقی، نهادی، جبلی، استعداد ذاتی، دیوانه