طبطابلغتنامه دهخداطبطاب . [ طَ ] (ع اِ) آن چوب که گوی بر آن براندازند. (مهذب الاسماء). چوگانی است که سر آن مانند کفچه سازند و گوی در آن نهند و بر هوا افکنند، چون به فرودآمدن رسد
طبطابفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گویبازی میکردهاند؛ پهنه؛ تختۀ گویبازی.
طبطابةلغتنامه دهخداطبطابة. [ طَ ب َ ] (ع اِ) یک تخته ٔ گوی بازی . (منتهی الارب ). طبطاب . رجوع به طبطاب شود.
طبطبةدیکشنری عربی به فارسیگيره اي که مته را در ماشين نگه ميدارد , مرغک , عزيزم , جانم , جوجه مرغ تکان , صدايي که براي راندن حيوان بکار ميرود
طباطبائیلغتنامه دهخداطباطبائی . [ طَ طَ ] (اِخ ) قاسم بن محمدحسنی حسینی طباطبائی قهپائی . سیدی عالم و فاضل و محدثی ماهر بوده و از استاد خود شیخ بهائی و نظایر وی روایت کرده و از مشای
طبطابةلغتنامه دهخداطبطابة. [ طَ ب َ ] (ع اِ) یک تخته ٔ گوی بازی . (منتهی الارب ). طبطاب . رجوع به طبطاب شود.
طاب طابلغتنامه دهخداطاب طاب . (اِ) طبطاب : و بگذشته شدن او توان گفت که سواری و چوگان و طاب طاب و دیگر آداب این کار مدروس شد. (تاریخ بیهقی ). رجوع به طبطاب شود.
پهنهلغتنامه دهخداپهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آ