طبارلغتنامه دهخداطبار. [ طُب ْبا ] (ع اِ) درختی است مانا به درخت انجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صنفی از انجیر بزرگ سرخ است . (اختیارات بدیعی ). قسمی انجیر بزرگ سرخ فام . نوعی
تبارلغتنامه دهخداتبار. [ ت َ ] (اِخ ) ابن عیاض ، یکی از دو کس که عثمان بن عفان را بقتل رساندند. دیگری «سوران بن حمران » بود. (قاموس الاعلام ترکی ).
تبارلغتنامه دهخداتبار. [ ت َ ] (ع اِ) هلاک . (قطر المحیط) (اقرب الموارد).و این اسمی است از «تبر» و صاحب مصباح گوید: «فعال بفتح اکثر از فَعَّل َ آید مانند کلّم ، کلاماً و سلّم ،
تبارلغتنامه دهخداتبار. [ ت َ رر ] (ع مص ) یکدیگر را نیکی کردن : تباروا؛ تفاعلوا من البر. (اقرب الموارد). نَبارّوا؛ با هم برّ کردند. (منتهی الارب ).
تبارلغتنامه دهخداتبار.[ ت َ ] (اِ) دودمان و خویشاوندان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). دودمان و خویشاوندان و قرابتان را گویند.(برهان ). خاندان و اولاد. (غیاث اللغات ). اولاد و طایف
طبارتیسلغتنامه دهخداطبارتیس . [ طَ ] (اِخ ) مُلکت طبارتیس چهارسال بوده است . آن است که کوشکهای عظیم کرده است . ونشستنگاهها که هر جائی از آن در زر افکند. و بعضی را سیم و بعضی مس . و
طبارهلغتنامه دهخداطباره . [ طَ رَ هَْ ] (اِخ ) محمد عیسی . او راست کتابی در فقه به نام «الاساس » که در مطبعه ٔ ادبیه ٔ بیروت بسال 1300 هَ . ق .بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج
طباریسلغتنامه دهخداطباریس . [ ی ُ ] (اِخ ) طباریوس . نام یکی از امپراطوران روم . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: ملکت طباریس : بیست و دو سال بوده است ، و اندر روزگار او عیسی علیه
طباریوسلغتنامه دهخداطباریوس .[ ] (اِخ ) طباریس . رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده : طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست
بنات طبارلغتنامه دهخدابنات طبار. [ ب َ ت ُ طَ ] (ع اِ مرکب ) بلاها. سختی ها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المرصع).
طبارتیسلغتنامه دهخداطبارتیس . [ طَ ] (اِخ ) مُلکت طبارتیس چهارسال بوده است . آن است که کوشکهای عظیم کرده است . ونشستنگاهها که هر جائی از آن در زر افکند. و بعضی را سیم و بعضی مس . و
طبارهلغتنامه دهخداطباره . [ طَ رَ هَْ ] (اِخ ) محمد عیسی . او راست کتابی در فقه به نام «الاساس » که در مطبعه ٔ ادبیه ٔ بیروت بسال 1300 هَ . ق .بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج
طباریسلغتنامه دهخداطباریس . [ ی ُ ] (اِخ ) طباریوس . نام یکی از امپراطوران روم . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: ملکت طباریس : بیست و دو سال بوده است ، و اندر روزگار او عیسی علیه
طباریوسلغتنامه دهخداطباریوس .[ ] (اِخ ) طباریس . رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده : طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست
بنات طبارلغتنامه دهخدابنات طبار. [ ب َ ت ُ طَ ] (ع اِ مرکب ) بلاها. سختی ها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المرصع).