طایگانیلغتنامه دهخداطایگانی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمدبن محمد بلخی قاضی طایگانی . وی بعنوان سفر حج به بغداد رفت و در آنجا از شعیب بن ادریس بلخی و ابراهیم بن عبداﷲبن داود راز
طایگانیلغتنامه دهخداطایگانی . [ ] (اِخ ) احمدبن حفص طایگانی . بگفته ٔ ابوسعد ادریسی از مردم طایگان بلخ است . وی از یحیی بن سلیم طایفی روایت کرده است و ابویعقوب یوسف بن علی ابار سمر
طایگانیلغتنامه دهخداطایگانی . [ ] (اِخ ) علی بن محمدبن ... طایگانی . رجوع به ابوالحسن ... طایگانی شود.
طایگانیلغتنامه دهخداطایگانی . [ ] (اِخ ) محمدبن قاسم طایگانی از مردم بلخ بود و از عراقیان و همشهریانش روایت کرده است . مردم خراسان اقوالی از او روایت کرده اند که یاد کردن آنها در ک
طایگانلغتنامه دهخداطایگان . (اِخ ) شهرکی است در نواحی بلخ از ایالت طخارستان و آنرا طایقان نیز گویند. دارای منبر (مسجد) و بازاری است و دو شعبه از رود جیحون از آن میگذرد و ازاین رو
طایگانلغتنامه دهخداطایگان . (اِخ ) شهرکی است در نواحی بلخ از ایالت طخارستان و آنرا طایقان نیز گویند. دارای منبر (مسجد) و بازاری است و دو شعبه از رود جیحون از آن میگذرد و ازاین رو
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الغفاریة. قال ابوعمر کانت تخرج مع النبی (ص ) فی مغازیه تداوی الجرحی و تقوم علی المرضی حدیثها ان النبی (ص ) قال لعائشة هذا علی اول الناس