طالعلغتنامه دهخداطالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندید
طبقات حکمالغتنامه دهخداطبقات حکما. [ طَ ب َ ت ِ ح ُ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سهروردی در حکمت اشراق طبقات حکما را بدینسان بیان کرده است : و ایشان را طبقاتی است بدینسان : حکیم اله
کادوسلغتنامه دهخداکادوس . (اِخ ) مصحف یا یونانی شده ٔ تالوش که در قرون بعد طالش یا (تالش ) شده است . (ایران باستان ص 1129، 1130، 1389). قومی که در زمان باستان بس انبوه بودند ودر
تالشلغتنامه دهخداتالش . [ ل ِ / ل َ ] (اِخ ) قومی باشند از مردم گیلان .(فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ نظام ). گویند از اولاد
طالش دولابلغتنامه دهخداطالش دولاب . [ ل ِ ] (اِخ ) نام ناحیه ای است در گیلان . مطابق تقسیماتی که در جغرافی کیهان برای گیلان شده ، هفدهمین ناحیه محسوب است . از شمال محدود است به اسالم
تالوشلغتنامه دهخداتالوش . (اِخ ) بعضی تصور می کنند... که کادوس مصحف یا یونانی شده ٔ تالوش است که در قرون بعد تالش یا طالش شده .مدرکی عجالةً برای تأیید این حدس نداریم ... (ایران