طالار اشرفلغتنامه دهخداطالار اشرف . [ رِ اَ رَ ] (اِخ ) در اصفهان واقع است ، و از جمله ٔ ابنیه ٔ تاریخی ایران میباشد.
طالارلغتنامه دهخداطالار. (اِ) تالار. اطاق بزرگ مستطیلی که غالباً در منازل برای پذیرائی اختصاص داده میشود. سالن . رجوع به تالار شود.
پل طالارلغتنامه دهخداپل طالار. [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار جاده ٔ قائمشهر و بابل میان قائمشهر و پل نوری کلا در 258700گزی طهران .
طالان دبسنگلغتنامه دهخداطالان دبسنگ . [ ن ِ دَ س َ ] (اِخ ) این کلمه تحریفی است از اصل مغول ، دبسنگ را به معنی کوه گرفته اند، ولی در حقیقت مرتفعترین قله ٔ جبال قراقوروم است که ارتفاع آ
طالوارلغتنامه دهخداطالوار. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . در 45هزارگزی جنوب میناب و 2هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب . دارای 45 تن سکنه . (ا
میانده رودلغتنامه دهخدامیانده رود. [ دِه ْ ] (اِخ ) از بلوکات ساری و اشرف (شاهی ) است عده ٔ قراء آن 57 و مساحت آن 36 فرسنگ . مرکزش : سورک . حد شمالی ، فرظان . شرقی ، قره طاغا. جنوبی چ
میرآخورلغتنامه دهخدامیرآخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) میرآخر. جَشّار. (منتهی الارب ). داروغه ٔ اصطبل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ). آخور سالار. رئیس اصطبل و
صدقةلغتنامه دهخداصدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منجابن صدقة السامری . وی طبیب بود و بخدمت الملک الاشرف موسی ایوبی پیوست و به سال 625 هَ . ق . به حران در خدمت او درگذشت . الملک
تمغالغتنامه دهخداتمغا. [ ت َ ] (مغولی ، اِ) در ترکی بمعنی نشان و مهر و داغ که بر ران اسب و غیره نهند. (غیاث اللغات ). داغی که بر ران اسب یا دیگر مواشی کنند گویا آنهم مهر است . (
مذکورلغتنامه دهخدامذکور. [ م َ ] (ع ص ) ذکرشده . بیان شده . گفته شده . یادکرده شده . مزبور. نام برده . موصوف : از بد و نیک وز خطا و صواب چیست اندر کتاب نامذکور. ناصرخسرو.باد عیشت