طاق بازفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبهپشتخوابیده. طاقباز افتادن: [مجاز] = طاقباز خوابیدن طاقباز خفتن: [مجاز] = طاقباز خوابیدن طاقباز خوابیدن: برپشت خوابیدن؛ برپشت روی زمین دراز کشیدن.
تدفین طاقبازsupine burialواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تدفین درازکش که در آن جسد پشت بر خاک و رو به آسمان دارد
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدی
درازپای کردنلغتنامه دهخدادرازپای کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستان خوابانیدن . طاق باز خوابانیدن . به پشت خواباندن : السلق ؛ درازپای کردن . (زوزنی ).
اسلنقاءلغتنامه دهخدااسلنقاء. [ اِ ل ِ ] (ع مص ) بر قفا خفتن . (منتهی الارب ). اسلنطاع . ستان خفتن . طاق باز خوابیدن . بر پشت خفتن .
استلقاءلغتنامه دهخدااستلقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستان خفتن . (مجمل اللغه ) (منتهی الارب ). بپشت واخسپیدن . بپشت واخوابیدن . به ستان واخفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بر پشت وا
دمرلغتنامه دهخدادمر. [ دَ م َ ] (ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، منکب . نگون . به روی خفته . به روی افتاده . دمرو. خلاف ِ سِتان . مقابل طاق باز. این کلمه هرچند در کتاب نیامده است و
پشتلغتنامه دهخداپشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تو
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد. حمداﷲ مستوفی آرد: و در سنه ٔ اربع و سبعین و ثلثمائه (یمین الدوله محمود) بجنگ خلف بن احمد به سیستان رفت جهت آنکه خلف پسر خو
اسکوروچیواژهنامه آزادشامل 2 بخش است «اسکورو» و «چی» اسکورو محلی در بازاروکیل که طاق اسکورو (دالان مجاور) آن جزء آثار ثبت شده می باشد. این محل کارگاهی برای بسته بندی پنبه و برنج کوبی
کچه بازلغتنامه دهخداکچه باز. [ ک َ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) کچه بازنده . که کچه بازد. که کچه بازی کند : به راست بازی آن بی غلطزن کچه بازکه جفت داد به پنج و سپرد طاق به چار. ظهوری (از
طاق طارملغتنامه دهخداطاق طارم . [ ق ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی طاق اخضر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : رستخیز است خیز و باز شکاف سقف ایوان و
رأس الطاقلغتنامه دهخدارأس الطاق . [ رَءْ سُطْ طا ] (اِخ ) نام بازار بزرگ و وسیعی بوده است در سمرقند و زیر قلعه ٔ مسجد و دارالاماره قرار داشت . (از ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی لستر
طاق نصرتلغتنامه دهخداطاق نصرت . [ ق ِ ن ُ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کازه و تالار و عمارت چوبی و غیره که برای سرداران و پادشاهان پیروز هنگام بازآمدن از سفر یا جنگ آذین بندی کنند.