طاق بازفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبهپشتخوابیده. طاقباز افتادن: [مجاز] = طاقباز خوابیدن طاقباز خفتن: [مجاز] = طاقباز خوابیدن طاقباز خوابیدن: برپشت خوابیدن؛ برپشت روی زمین دراز کشیدن.
طاقبازلغتنامه دهخداطاقباز. (ص مرکب ، ق مرکب ) سِتان . طاقواز.- طاقباز خوابیدن یا طاقواز افتادن یا طاقواز خفتن ؛ در تداول عامه سِتان خفتن . بر قفا خفتن . بر پشت خوابیدن . استلقاء.
طوق بازلغتنامه دهخداطوق باز. [ طَ / طُو] (نف مرکب ) ظاهر آنست که از عالم شمشیرباز باشد، یعنی بازی کننده ٔ بطوق . خواجه نظامی راست : سر زلف معشوق را طوق سازدرافکن به این گردن طوق با
طاس بازفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بازیکننده با طاس؛ آنکه با طاس قمار میکند.۲. [مجاز] حقهباز.۳. شعبدهباز.
طاسبازلغتنامه دهخداطاسباز. (نف مرکب ) در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگ
طاسبازیلغتنامه دهخداطاسبازی . (حامص مرکب ) نوعی از بازی بازیگران ؛ و آن چنان باشد که طاس را بهوا انداخته بر سر چوبی یا نیی میگیرند و بر آن می گردانند. || به معنی شعبده بازی نیز آمد
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدی