طاقفرهنگ مترادف و متضاد۱. درگاه، سقف ۲. رف، طاقچه ۳. رواق ۴. آسمان، فلک، سپهر ۵. ایوان ۶. انحنا، خمیدگی، قوس، وتر ۷. تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ≠ جفت ۸. ردا، طیلسان ۹. تا، لنگه ۱
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدی
قاطلغتنامه دهخداقاط. [ قاطط ] (ع ص ) نرخ گران .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال وردنا ارضاً قاطاً ای غالیاً سعرها؛ وارد شدیم در زمینی که گران بود نرخهای آن . (منت
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِ) آزاددرخت . برگش پهنا ندارد. رجوع به «هَدَب » در قاموس و جز آن شود. طاق ، شامل دو نوع است : یکی مخصوص بسوزانیدن هیمه ، که آن را طاق نامند و یکی حب الز
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِخ ) حصاری است در طبرستان . منصور خلیفه ٔ عباسی ابوالخصیب را والی قومس و جرجان و طبرستان کرد و فرمان داد که از راه جرجان بدانجا درآید و هم به ابن عون نو
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِخ ) قلعه ٔ طاق . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب ذیل شرح بلاد قُهستان و نیمروز آورده که : قلعه ٔ طاق شهری کوچک است و در او انگور بسیار باشد و چند دیه توابع
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِخ ) محله ای است به بغداد و منسوب به آن محله است ، محمدبن النعمان شیعی که بمؤمن الطاق معروف میباشد.
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِخ ) مؤمن الطاق ِ یا شیطان الطاق . نجاشی (متوفی 450) گوید: محمدبن علی بن نعمان بن ابی طریفة بجلی (مولای أحول ) ابوجعفرکوفی صیرفی ملقب به مؤمن الطاق و
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِخ ) نام یکی از ده دروازه ٔ تبریز. حمداﷲ مستوفی گوید: تبریز ده دروازه دارد. و طاق یکی از آنهاست . (نزهةالقلوب چ لیدن مقاله ٔ ثالثه ص 76).
طاقفرهنگ انتشارات معین[ معر. ] (اِ.) 1 - سقف ، سقف محدب . 2 - طیلسان ، ردا. 3 - دست ، طاقه . 4 - رف ، طاقچه .
طاقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سقف قوسیشکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر میسازند: ◻︎ بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید یا قبله کج آید (سعدی: لغتنامه: طاق).۲.
طاقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ جفت] فرد.۲. یکتا؛ بیمانند: ◻︎ صاحبهنری به مردمی طاق / شایستهترینِ جمله آفاق (نظامی۳: ۳۸۴).۳. [قدیمی] تک؛ تنها.