طاقت آوردنفرهنگ مترادف و متضادبرخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل کردن، برتابیدن، برتافتن ≠ از کوره در رفتن، برنتافتن
طاقتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاب، تحمل، توان، توانایی، صبر، بردباری، وسع، یارا ۲. رمق، مقاومت، نا ۳. زور، قدرت، نیرو
طاقتدیکشنری فارسی به انگلیسیbearing, endurance, grit, grittiness, stamina, staying power, tolerance, toleration, toughness
تاب آوردنلغتنامه دهخداتاب آوردن . [ وَ دَ ](مص مرکب ) صبر. مصابرت . صابری . صبوری کردن . شکیبا بودن . || برخود هموار کردن . رجوع به تاب شود. || تحمل کردن . طاقت آوردن : تاب دغا نیاور
تابیدنلغتنامه دهخداتابیدن . [ دَ ] (مص ) تاب و طاقت آوردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). طاقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). تحمل کردن . متحمل شدن تاب و تحمل داشتن . از عهده برآم
طاقتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. قدرت؛ توانایی؛ تاب؛ توان؛ تاو؛ تیو: ◻︎ آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲: ۷۵۱).۲. بردباری. طاقت آوردن: (مصدر لازم)۱. تاب آورد