طاقةلغتنامه دهخداطاقة. [ ق َ ] (ع اِ) طاقت . رجوع به طاقت شود. || یک تار از ریسمان . (برهان ) (غیاث اللغات ). تار. لا. توی . یک تاه از رسن . (منتهی الارب ). || یقال : طاقةُ ریحان . (منتهی الارب ). یک شاخ از ریحان . یک طاقه ٔ ریحان . || طاقه ای از زعفران . یک تا از آن . || لاغ . یک لاغ سپرغم .
روکشکاری طوقهتاطوقهbead-to-bead retreadingواژههای مصوب فرهنگستانسابزنی کامل رویه و دیواره و قرار دادن رویه و دیوارۀ جدید
تااکهلغتنامه دهخداتااکه . [ اُ ک ِ ] (اِخ ) نام یکی از بنادر قدیم ایران در خلیج فارس . (ایران باستان ص 1509).
تاقیهلغتنامه دهخداتاقیه . [ ی َ ] (اِ) از وسائل آرایش مو که زنان شوهردار بکار برند. (فرهنگ پیانکی ).
بلغالطاقةلغتنامه دهخدابلغالطاقة. [ ب َ ل َ غَطْ طا ق َ ] (ع جمله ٔ فعلی ) طاقتم رسید، یعنی به آخر رسید. (قزوینی ) : سیل این اشک روان صبر و دل حافظ بردبلغ الطاقة یا مقلة عینی بینی .حافظ.
اطاقةلغتنامه دهخدااطاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) توانستن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (آنندراج ). توانستن چیزی را. توانایی بر آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
بطاقةلغتنامه دهخدابطاقة. [ ب ِ ق َ ] (ع اِ) سیاهی چشم . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). حدقه . (یادداشت مؤلف ). || پاره ٔ کاغذ که بر آن رقم قیمت نوشته میان طاقه گذارند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ورقه و رقعه ٔ خرد که بر جامه آویزند و قیمت بر آن نویسند . (یادداشت مؤ