طاقبازلغتنامه دهخداطاقباز. (ص مرکب ، ق مرکب ) سِتان . طاقواز.- طاقباز خوابیدن یا طاقواز افتادن یا طاقواز خفتن ؛ در تداول عامه سِتان خفتن . بر قفا خفتن . بر پشت خوابیدن . استلقاء.
طاق بازفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبهپشتخوابیده. طاقباز افتادن: [مجاز] = طاقباز خوابیدن طاقباز خفتن: [مجاز] = طاقباز خوابیدن طاقباز خوابیدن: برپشت خوابیدن؛ برپشت روی زمین دراز کشیدن.
طاسبازلغتنامه دهخداطاسباز. (نف مرکب ) در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگ
طاسبازیلغتنامه دهخداطاسبازی . (حامص مرکب ) نوعی از بازی بازیگران ؛ و آن چنان باشد که طاس را بهوا انداخته بر سر چوبی یا نیی میگیرند و بر آن می گردانند. || به معنی شعبده بازی نیز آمد
دمرولغتنامه دهخدادمرو. [ دَ م َ ] (ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، دمر. نگون . منکب . به روی افتاده . بر روی خفته . مقابل ستان . (یادداشت مؤلف ). مقابل طاقباز. به روی افتاده و پیشا
خفتنلغتنامه دهخداخفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص ) خواب کردن . خسبیدن . بخواب رفتن . (ناظم الاطباء). غنویدن . خفتیدن . مقابل بیدار شدن . خوابیدن . تمام سر و گردن و تنه و پایها رابدرازا ب
طاقلغتنامه دهخداطاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدی