طافحةلغتنامه دهخداطافحة. [ ف ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث طافح . خشک هرچه باشد: و منه رکبة طافحة؛ للتی لایقدر ان یقبضها. (منتهی الارب ). || زانوی خشک که تا نشود.
تافهلغتنامه دهخداتافه . [ ف ِه ْ ] (ع اِ) چیز حقیر و اندک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حدیث : کانت الید لاتقطع فی الشی ٔ التافه . (منتهی الارب ).
توفةلغتنامه دهخداتوفة. [ ت َ ف َ ] (ع اِ) لغزش و خطا. یقال : طلب علی توفة.ج ، توفات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
توفةلغتنامه دهخداتوفة. [ ف َ ] (ع اِ) مافیه توفة و لاتافة؛ نیست در آن عیب یا زیادتی یا حاجت یا درنگ و کاهلی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
توفیهلغتنامه دهخداتوفیه . [ ت َ ] (ع مص ) در بیت زیر از سنائی به معنی تَوفیَه آمده است : آن ز توفیه و صیانت ملک را خیرات بخش وآن ز توجیه ودیانت شرع را اندیشه خوار. سنائی .رجوع به توفیة شود.