خیارک طاعونیلغتنامه دهخداخیارک طاعونی . [ رَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیارکی است که طاعون زدگان را پیدا آید. (یادداشت مؤلف ).
طاعوندیکشنری عربی به فارسیافت , بلا , سرايت مرض , طاعون , بستوه اوردن , ازار رساندن , دچار طاعون کردن
خیارکیلغتنامه دهخداخیارکی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به خیارک .- طاعون خیارکی ؛ طاعونی که مبتلایان خود را به خیارک دچار کند. (یادداشت مؤلف ).
خیارک طاعونیلغتنامه دهخداخیارک طاعونی . [ رَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیارکی است که طاعون زدگان را پیدا آید. (یادداشت مؤلف ).
جدوارلغتنامه دهخداجدوار. [ ج َدْ ] (اِ) معرب زدوار است که ماه پروین باشد. گویند خوردن آن دفع زهر مار و عقرب کند. (برهان ) (از آنندراج ). مساوی جذوار . رجوع به گل و گلاب ص 290 و د