طاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. آینده ۲. عارض، عارضی ≠ ذاتی ۳. گزنده، گذرا، غیرمقیم ≠ متوطن ۴. روان، جاری، ۵. مسافر
طاریلغتنامه دهخداطاری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) آینده . || ناگاه درآینده . (منتهی الارب ). ظاهر شونده بر کسی ناگاه . فرودآینده از جائی . (غیاث اللغات ). ج ، طُرّاء و طُرَاء . (منتهی ال
طاریلغتنامه دهخداطاری . [ ] (ع اِ) درختی است هندی که چون او را زخم کنند آب بسیار از آن تراوش میکند. و از آن خمر و سرکه میسازند و مشهور بشراب طاری است و در افعال و خواص قریب است
طاریفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (اِفا.) 1 - آینده . 2 - ناگاه در آینده . 3 - ناگاه روی داده ، عارض . 4 - گذرنده غیر - مقیم .
طاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است.۲. جاری.۳. (اسم، صفت) مسافر.
تعریلغتنامه دهخداتعری . [ ت َ ع َرْ ری ] (ع مص ) برهنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خالی گردیدن از چ
تاریلغتنامه دهخداتاری . (ص نسبی ، اِ) منسوب است به تار (درخت ). آبی باشد که از درخت تار حاصل کنند و آن شربتی باشد که نشأه ٔ باده در سر آورد. (از جهانگیری ). آبی باشد که از درخت
تاریلغتنامه دهخداتاری . (ص ) مخفف تاریک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیره و تاریک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). تاریک . (جهانگیری ). تیره و تار. (انجمن آرا). تار. تاران . تارین
طاریقهلغتنامه دهخداطاریقه . [ ق َ ] (ع اِ)وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع ب
طاریةلغتنامه دهخداطاریة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث طاری . به معنی داهیة است . (منتهی الارب ). داهیه و بلا و آسیب سخت . و رجوع به آفت شود.
طاریةلغتنامه دهخداطاریة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث طاری . به معنی داهیة است . (منتهی الارب ). داهیه و بلا و آسیب سخت . و رجوع به آفت شود.
طاریقهلغتنامه دهخداطاریقه . [ ق َ ] (ع اِ)وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع ب
اعتراض طاریلغتنامه دهخدااعتراض طاری . [ اِ ت ِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن اعتراض یکی از دو طرف (دعوا) است بحکم یا قراری که سابقاً در یک دادگاه صادر شده و در اث