طارنوسلغتنامه دهخداطارنوس . (اِخ ) خواندمیر بنقل از روضةالصفا گوید: که جان موسوم به طارنوس بوده و اولاد و اعقاب او مادام که اوامر و نواهی الهی را مطیع و منقاد بودند در غایت رفاهیت
اطرنوسلغتنامه دهخدااطرنوس . [ ] (اِخ ) نام مرکز قضائی است در ولایت خداوندگار و در جوار کوه کشبش و ملحق به ایالت بروسه . این شهر را روزگاری قیصری بنام آدریانوس بنا کرده و بنام خودا
طارسیسلغتنامه دهخداطارسیس . (اِ) تکدرّ. (بحر الجواهر). || علک البطم وآن را [ صمغ ] حبّةالخضراء نیز نامند . (مخزن الادویه ). رجوع به طارکیس شود.
طارکیسلغتنامه دهخداطارکیس . (اِ) علک البطم . آن را حبّة الخضراء نیز نامند. طارسیس . رجوع به طارسیس شود.
طارنتلغتنامه دهخداطارنت . [ رَ ] (اِخ ) شهری است در صقلیه . (معجم البلدان ). || شهری بجنوب ایتالیا، در ساحل خلیجی به همین نام که از بحر ایونی در سرزمین اُترانت تشکیل شده ، دارای
طباریوسلغتنامه دهخداطباریوس .[ ] (اِخ ) طباریس . رجوع به طباریس و قاموس الاعلام ترکی شود. در حبیب السیر این نام به غلط طبارنوس آمده : طبارنوس بعد از وفات افسطوس بر مسند خسروی نشست
جان بن جانلغتنامه دهخداجان بن جان . [ جان ْ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) نام طایفه ٔ جن که در افسانه های تاریخی یاد شده است . مؤلف روضةالصفا آرد: ذکر جان بن الجان که بلسان شرع ایشان را جن ّ گوین