طارفلغتنامه دهخداطارف . [ رِ ] (ع ص ) مال نو. مال تازه . مال بهتر. خلاف تالد. (آنندراج )(غیاث الغات ) (مهذب الاسماء). مال مستحدث . مال نو یافته را گویند. (برهان ) .
تعرفلغتنامه دهخداتعرف . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) معرفت جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناختن . (آنندراج ) : من که باشم با تعرفهای حق که برآرد نفس من اشکال و دق . (مثنوی )
تعرففرهنگ انتشارات معین(تَ عَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - آشنا شدن ، شناخته گردیدن . 2 - شناختن ، پژوهیدن .
طارفةلغتنامه دهخداطارفة. [ رِ ف َ ] (ع ص ) طارف . جاء بطارفة عین ؛ آورد مال بسیار از. (منتهی الارب ). ج ، طوارف . || در عربی بکسر ثالث ، شخصی را گویند که میان او و جدّ اکبر او آب
طارفةلغتنامه دهخداطارفة. [ رِ ف َ ] (ع ص ) طارف . جاء بطارفة عین ؛ آورد مال بسیار از. (منتهی الارب ). ج ، طوارف . || در عربی بکسر ثالث ، شخصی را گویند که میان او و جدّ اکبر او آب
طوارفلغتنامه دهخداطوارف . [ طَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طارف . || چشمها، گویند: لاتراه الطوارف . (منتهی الارب ). چشمان . (منتخب اللغات ). || دد که برباید شکار را. || خیمه و خرگاه دامن
طوارففرهنگ انتشارات معین(طَ رِ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - جِ طارف . 2 - چشم ها. 3 - خیمه ها و خرگاه های دامن واکرده جهت نگریستن ماوراء آن . 4 - ددان که شکار را بربایند.
تالدلغتنامه دهخداتالد. [ ل ِ ] (ع ص ) مال کهنه و قدیمی موروثی . (منتهی الارب ). مقابل طارف . (المنجد). مال کهن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 28). تالد نعت است از تُلود بمعنی کهنه و
طرفةلغتنامه دهخداطرفة. [ طُ ف َ ] (ع اِمص ) زخم رسیدگی چشم . اسم است مصدر را. || نوی مال . اسم است طریف و طارف و مطرف را که مال نو است . || (ص ، اِ)طُرفه . شگفت و نادر از هر چیز