طائفلغتنامه دهخداطائف . [ ءِ ] (اِخ ) نام شهر و بلاد ثقیف در وادئی که ابتداء آن از لقیم و انتهاء آن تا وهط که دو ده اند باشد. وجه تسمیه ٔ آن بطائف آن است که طواف کرده است بر آب
طائفلغتنامه دهخداطائف . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) پاسبان شب . عسس . شبگرد. (منتهی الارب ). || خانه ٔ کمان که مابین گوشه و ابهر است و یا نزدیک عظم ذراع از کبد قوس . (تاج العروس ) (منتهی
طَائِفٌفرهنگ واژگان قرآندور زن - گردنده - بلايي فراگير(طائف عذاب ، آن عذابي است که در شب رخ دهد و منظور از "طَائِفٌ مِّنَ ﭐلشَّيْطَانِ " وسوسه هاي شيطان است يا طائف از شيطان آن شيطاني
طائفةدیکشنری عربی به فارسیطبقه , صنف , قبيله , طبقات مختلف مردم هند , نام گذاري , تسميه , لقب يا عنوان , طبقه بندي , مذهب , واحد جنس , پول , فرقه , مسلک , حزب , دسته , دسته مذهبي , مکتب
طَائِفَةٌفرهنگ واژگان قرآنطائفه - جماعتي از انسانها (طائفه به معناي جماعتي از انسانها است و گويا بدين مناسبت جماعتي از انسانها را طائفه ناميدهاند ، که عرب قبل از آنکه به زندگي شهرنشيني ب
طَائِفٌفرهنگ واژگان قرآندور زن - گردنده - بلايي فراگير(طائف عذاب ، آن عذابي است که در شب رخ دهد و منظور از "طَائِفٌ مِّنَ ﭐلشَّيْطَانِ " وسوسه هاي شيطان است يا طائف از شيطان آن شيطاني
طائفةلغتنامه دهخداطائفة. [ ءِ ف َ ] (ع اِ) تأنیث طائف . پاره . گروه از هر چیزی . الشباب شعبة من الجنون ؛ ای طائفة منه . (منتهی الارب ). رجوع به «شعبه » شود. || از یک ببالا یا کم
طائفیلغتنامه دهخداطائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیول