ضیرلغتنامه دهخداضیر. [ ض َ ] (ع مص ) ضرر: لا ضیر علیکم ؛ ای لا ضرر فی تأخیر الصلوة بالنوم . ضور. گزند رسانیدن کار. (منتهی الارب ). گزند کردن . (دهار).مضرت کردن . (زوزنی ). ||
زیرلغتنامه دهخدازیر. [ زَی ْ ی ِ ] (ع ص ) (از «زور») خشمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضأرلغتنامه دهخداضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس . رجوع به حب افرنجی شود.
زبیدلغتنامه دهخدازبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) یکی از قبائل عرب است و دیار آنان در شمال قنفده است . بزرگترین شاخه ٔ این قبیله ، آل ضیر، بنوزَبْدة، آل سعیدة، آل اِمْلِحی ، بنوعُتْمة، ص
گزند کردنلغتنامه دهخداگزند کردن . [ گ َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آسیب رساندن . ضرر زدن . ضور. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ضیر. (دهار) (منتهی الارب ). ضر. (منتهی الارب ) : آتش گرد او م
ضورلغتنامه دهخداضور. [ ض َ ] (ع مص ) گزند رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ). گزند کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (دهار). لغتی است در ضَیْر بمعنی گزند رسانیدن بکسی و زیان کردن . (من