ضورلغتنامه دهخداضور. [ ض َ ] (ع مص ) گزند رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ). گزند کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (دهار). لغتی است در ضَیْر بمعنی گزند رسانیدن بکسی و زیان کردن . (من
ضورانلغتنامه دهخداضوران . [ ض َ ] (اِخ ) نام یکی از حصارهای یمن ازآن ِ بنی هرش ، و آن از نام کوهی است بهمین اسم به برسوی این ناحیت . (معجم البلدان ).
ضورةلغتنامه دهخداضورة. [ رَ ] (ع ص ) مرد حقیر بی قدر. (منتهی الارب ): رجل ضورة؛ مردی درویش . (مهذب الاسماء).
ضورانلغتنامه دهخداضوران . [ ض َ ] (اِخ ) نام یکی از حصارهای یمن ازآن ِ بنی هرش ، و آن از نام کوهی است بهمین اسم به برسوی این ناحیت . (معجم البلدان ).
ضورةلغتنامه دهخداضورة. [ رَ ] (ع ص ) مرد حقیر بی قدر. (منتهی الارب ): رجل ضورة؛ مردی درویش . (مهذب الاسماء).
گزند کردنلغتنامه دهخداگزند کردن . [ گ َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آسیب رساندن . ضرر زدن . ضور. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ضیر. (دهار) (منتهی الارب ). ضر. (منتهی الارب ) : آتش گرد او م