ضواربلغتنامه دهخداضوارب . [ ض َ رِ ](ع ص ، اِ) ج ِ ضارب . (منتهی الارب ). زننده و تپنده .- عروق ضوارب ؛ شرائین .- عروق غیرضوارب ؛ اورده . رگ .
شرائینلغتنامه دهخداشرائین . [ ش َ ] (ع اِ) شرایین . ج ِ شریان . رگهای جهنده . (منتهی الارب ). عروق ضوارب را گویند. (یادداشت مؤلف ). سرخ رگها.
روح طبیعیلغتنامه دهخداروح طبیعی . [ ح ِ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح طبعی . بعقیده ٔ قدما قوتی که در جگر جای دارد. صاحب غیاث اللغات آرد: آنچه از روح به جگر رسد او را کیفیتی دیگر
شریانلغتنامه دهخداشریان . [ ش ِرْ / ش َرْ ] (ع اِ) رگ جهنده . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). رگ جهنده وآن رگی است که از قلب می روید و جدا می شود. ج ، شرائین
ضاربلغتنامه دهخداضارب . [ رِ ] (ع ص ، اِ)زننده . || زننده ٔ تیر قداح . || امین تیر قمار. || رونده . (منتهی الارب ). || لیل ضارب ؛ شب سخت تاریک . (دهار). شب که تاریکی آن همه ٔ اط