ضمیر مبهمindefinite pronounواژههای مصوب فرهنگستانضمیری که به شخص یا شیء یا مکان نامشخصی دلالت میکند مثل همه، هر، برخی، بعضی متـ . ضمیر نامعین
ایدندلغتنامه دهخداایدند. [ دَ ] (ص ، ضمیر، اِ) به معنی انداست و آن عددی باشد مجهول که بده نرسد و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان ) (آنندراج ).اند است . (اوبهی ). آن شماری مجهول باش
یکیلغتنامه دهخدایکی . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) مزیدعلیه یک است و معنی هر دو برابر است ، فرقی ندارد مگر در بعضی محل . (آنندراج ) (غیاث ). یک از هر چیز. یک عدد. یک ، خواه در ش
ضریرلغتنامه دهخداضریر. [ ض َ ] (ع ص ) کور. مرد نابینا. (دهار). نابینا. ج ، اَضِرّاء، اَضَرّاء. (منتهی الارب ). بی دیده . اَعمی . آنکه بینایی او رفته باشد. (منتخب اللغات ). کفیف
بینالغتنامه دهخدابینا. (نف ) (از: بین ، ریشه ٔ مضارع «دیدن = بینیدن + َا، پسوند فاعلی ) صفت دائمی . بیننده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). مقابل نابینا. مردم چشمدار. مردم بین