ضمندیکشنری عربی به فارسیدر داخل , توي , در توي , در حدود , مطابق , باندازه , در ظرف , در مدت , در حصار
ضمنلغتنامه دهخداضمن . [ ض َ م ِ ] (ع ص ) عاشق .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده . زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. (مهذب الاسماء). برجای مانده و مبتلی شده ٔ بمرض .
ضمنلغتنامه دهخداضمن . [ ض َ م َ ] (ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن . (منتهی الارب ). بر جای ماندن . (منتخب اللغات ). برجاماندگی . (منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری . ||
گشتنامۀ یاورescort itineraryواژههای مصوب فرهنگستانگشتنامهای که برای یاور تنظیم میشود، ضمن آنکه گشتپرداز هم از آن بهعنوان رهنمودی برای خطِمشیها و تشریفات کلی استفاده میکند
پیمانکارلغتنامه دهخداپیمانکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) مقاطعه کار. پدراتچی . کنتراتچی . مقاطعه چی . کسی که انجام دادن کاری را در قبال مبلغ معینی پول تعهد کند. || در اصطلاح مالیات ب
بينمادیکشنری عربی به فارسیدر صورتيکه , هنگاميکه , حال انکه , ماداميکه , در حين , تاموقعي که , سپري کردن , گذراندن , در خلا ل مدتي که , در حاليکه , درمدتي که , ضمن اينکه
دایمهلغتنامه دهخدادایمه . [ ی ِ م َ ] (ع ص ) دائمة. مؤنث دایم . دائم : قضیه ٔ دایمه (دائمه )؛ قضیه ای است که حکم در آن بدوام نسبت محمول به موضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرو
مقاطعه کارلغتنامه دهخدامقاطعه کار. [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ) کسی که ضمن عقد قرارداد یا پیمان یا صورت مجلس مناقصه ، انجام دادن هرگونه عمل و یا فروش کالایی را با شرایط مندرج د