ضلعدیکشنری عربی به فارسیدنده , تکه گوشت دنده دار , دنده دار کردن , گوشت دنده , هر چيز شبيه دنده , پشت بند زدن , مرز گذاشتن , نهر کندن , شيار دار کردن
زلالغتنامه دهخدازلا. [ زَل ْ لا ] (ع ص ) (از: «ز ل ل ») زن سبک سرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کمانی که تیر از آن زود بلغزد و برآید. (منته
زلعلغتنامه دهخدازلع. [ زَ ] (ع مص ) ربودن چیزی را به فریب . || سوختن پای کسی را به آتش . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خارج کردن آب از چا
زلعلغتنامه دهخدازلع. [ زَ ل َ ] (ع اِمص ) کفتگی پای و ظاهر پنجه یا شکافتگی پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کفتگی باطن قدم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ ق
پنج ضلعیلغتنامه دهخداپنج ضلعی . [ پ َ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پنج سو. مخمس . ذوخمسة اضلاع . پنج پهلو.