ضلاللغتنامه دهخداضلال . [ض َ ] (ع مص ) گمراه شدن . (تاج المصادر) (دهار) (زوزنی ). گمراه گشتن . بیراه شدن . (زوزنی ). || ضایع ماندن . (منتخب اللغات ). ضایع شدن . (دهار) (تاج المص
ضَلَالٍفرهنگ واژگان قرآنگمراهي ( پيمودن راهي که به هدف مورد نظر منتهي نميشود ، بلکه سر از جاي ديگر در ميآورد )
ضَّلَالَةُفرهنگ واژگان قرآنگمراهي ( پيمودن راهي که به هدف مورد نظر منتهي نميشود ، بلکه سر از جاي ديگر در ميآورد )
ضلالتلغتنامه دهخداضلالت . [ ض َ ل َ ](ع مص ) گمراه شدن . بیراه شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || (اِمص ) ضد هدایت است چنانکه اِضلال ضد اهتداء می باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). صاح
ضلالیلغتنامه دهخداضلالی . [ ض َ ] (اِخ ) نام عامل ری به عهد یعقوب بن لیث صفاری . طبری این کلمه را صلابی ضبط کرده و در وقایع سال 260 هَ . ق . آورده است که عبداﷲ سگزی از طبرستان به
بغیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ضلال، ضلالت، گمراهی ۲. بدکاری، تبهکاری، فساد ۳. تجاوز، تعدی، سرکشی، نافرمانی ۴. تجاوز کردن، تعدی کردن ۵. ستم کردن، ظلم کردن ۶. ظلم، ستم