ضفرلغتنامه دهخداضفر. [ ض َ ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (منتخب اللغات ). از نشیب بر بالا جستن . (زوزنی ). دویدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر
ضفرلغتنامه دهخداضفر. [ض َ ] (ع اِ) رسن تافته که بدان شتر و پالان بندند. ج ، ضُفُر، ضفور. (منتهی الارب ). رسنی که بدان شتر را بندند. (منتخب اللغات ). رسن تافته و بافته . (مهذب ا
ضفروطلغتنامه دهخداضفروط. [ ض ُ ] (ع اِ) واحد ضفاریط، یعنی شکن های میان رخسار و بینی قریب هر دو دنباله ٔ چشم . (منتهی الارب ).
ضفرةلغتنامه دهخداضفرة. [ ض َ ف ِ رَ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ کلان یا ریگ که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب ). ریگ برکوفته . (مهذب الاسماء). ج ، ضَفِر. || جانورکی است که شتر ر
ضفرةلغتنامه دهخداضفرة. [ ض َ ف ِ رَ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ کلان یا ریگ که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب ). ریگ برکوفته . (مهذب الاسماء). ج ، ضَفِر. || جانورکی است که شتر ر
ضفروطلغتنامه دهخداضفروط. [ ض ُ ] (ع اِ) واحد ضفاریط، یعنی شکن های میان رخسار و بینی قریب هر دو دنباله ٔ چشم . (منتهی الارب ).
ضفاریطلغتنامه دهخداضفاریط.[ ض َ ] (ع اِ) ج ِ ضُفروط. ضفاریطُ الوجه ؛ شکنهای رخسار و بینی قریب هر دو دنباله ٔ چشم . (منتهی الارب ).