زاخفلغتنامه دهخدازاخف . [ خ ِ ] (ع اِ، ص ) مرد متکبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || فخرکننده . مفتخر. (اقرب الموارد).
ضعفدیکشنری عربی به فارسیزيان , بي فايدگي , وضع نامساعد , اشکال , دو برابر , دوتا , جفت , دولا , دوسر , المثني , همزاد , دوبرابر کردن , مضاعف کردن , دولا کردن , تاکردن , سستي , ضعف اخلا
quoteدیکشنری انگلیسی به فارسینقل قول، نشان نقل قول، نقل قول کردن، مظنه دادن، نقل کردن، ایراد کردن، نقل بیان کردن