ضعافلغتنامه دهخداضعاف . [ض ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ) : ماند صوفی با بنه و خیمه ٔ ضِعاف فارِسان راندند تا صف ّ مصاف .مولوی .
ذعافلغتنامه دهخداذعاف . [ ذُ ] (ع ص ، اِ) ذَعف . سم ّ ساعة؛ زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق . زهر قاتل . زهر کشنده . (مهذب الاسماء). ج ، ذُعُف . || موت ذعاف ؛ مرگ ش
زعافلغتنامه دهخدازعاف . [ زُ ] (ع ص ) سم زعاف ؛ زهر کشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهر زود کشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): و موت زعاف ؛ ای سریع. (ناظم الاطباء).
ضعفلغتنامه دهخداضعف . [ ض َ ] (ع مص ) ضُعف . ضَعافة. ضُعافیة. سست گردیدن . (منتهی الارب ). سست شدن . (زوزنی ). || زیاده گردانیدن آنها را پس جهت او و یاران وی و دوچند گردیدن بر