ضظغلغتنامه دهخداضظغ. [ ض َ ظِ ] (ع اِ) صورت هشتم از صور هشتگانه ٔ حروف جمل . ضَظِغ لا، نیز گویند یعنی آنانکه همزه ، یعنی الف محرکه و الف ، یعنی همزه ٔ غیرمتحرک را دو حرف گیرند
ضغثفرهنگ انتشارات معین(ض ِ یا ضَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) دستة گیاه خشک و تر به هم آمیخته یا در هم پیچیده . 2 - (ص .) پیچیده ، درهم . 3 - کار آشفته . ج . اضغاث .
ضغطهفرهنگ انتشارات معین(ظُ طَ یا طِ) [ ع . ضغطة ] (اِمص .) 1 - فشار. 2 - سختی ، تنگی . 3 - رنج ، زحمت ، مشقت . 4 - کراهت ، اکراه .
حساب جمللغتنامه دهخداحساب جمل . [ ح ِ ب ِ ج ُم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمارش به وسیله ٔ حروف ابجد که در هشت جمله ٔ «ابجد» «هوز« »حطی » «کلمن « »سعفص « »قرشت » «ثخذ« »ضظغ» ج
روادففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مردم عقبمانده و درپیآینده.۲. حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند.
امگالغتنامه دهخداامگا. [ اُ م ِ ] (یونانی ، حرف ، اِ) آخرین حرف از حروف یونانی بشکل w . (از لاروس ).- آلفا و امگا ؛ کنایه از اول و آخر. (از لاروس ).- آلفا و امگای چیزی یا امری ب
حساب ابجدلغتنامه دهخداحساب ابجد. [ ح ِ ب ِ اَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تهانوی گوید: حساب ابجد حساب مخصوصی است که آن را حساب جمل نیز گویند و آن حساب عبارتست از اینکه از حروف ابج
مستخلصلغتنامه دهخدامستخلص . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) مخصوص خود کرده . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود. || رها شده . خلاص شده . آزادشده . نجات یافته . خلاصی یافته . (ناظم الاطباء