ضریحلغتنامه دهخداضریح . [ ض َ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). قبر. قبر بی لحد. گور بی لحد. (مهذب الاسماء) (دهار). مغاکی که در میان گور سازند برای مرده . (منتخب اللغ
ضریحلغتنامه دهخداضریح . [ ض ُ رَ ] (اِخ ) نام پدرعُرفجه ٔ صحابی (یا آن به شین است ). (منتهی الارب ).
ضریحةلغتنامه دهخداضریحة. [ ض َ ح َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی است در شعر عمرو ذی الکلب الهذلی . (معجم البلدان ).
دُرج یادگارهreliquaryواژههای مصوب فرهنگستانضریح یا جعبه یا تابوتی قابلحمل که بقایای جسد قدیسان در آن نگهداری میشود
ضریحةلغتنامه دهخداضریحة. [ ض َ ح َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی است در شعر عمرو ذی الکلب الهذلی . (معجم البلدان ).
حرمفرهنگ مترادف و متضاد۱. مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار ۲. حرمخانه، حرمسرا، شبستان، مشکو ۳. معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه ۴. پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال ۵