ضرملغتنامه دهخداضرم . [ ض َ رَ ] (ع اِ) ج ِ ضَرمة. (منتهی الارب ). چیزهای نیم سوخته . (منتخب اللغات ).
ضرملغتنامه دهخداضرم . [ ض َ رِ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || فَرَس ٌ ضَرِم ؛ اسبی دونده . (مهذب الاسماء). اسپ تیزرفتار. (منتخب اللغات ). اسپ بسیار تیز دون
ضرملغتنامه دهخداضرم . [ ض ِ / ض ُ ] (ع اِ) درختی است خوشبو، بار آن مانند بلوط است و شکوفه اش مانند شکوفه ٔ سعتر، شهد آن نیکو باشد، یا آن اسطوخودوس است بیونانیه . (منتهی الارب )
ضرملغتنامه دهخداضرم . [ض َ رَ ] (ع مص ) سخت گرسنه گردیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (زوزنی ). سخت شدن گرسنگی . (منتخب اللغات ). || سخت شدن سوزش و حرارت چیزی . (منتهی الارب
زرملغتنامه دهخدازرم . [ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بمعنی بدهان گذاشتن ، قرار دادن در دهان آورده است . رجوع به همین کتاب ج 1 ص 589 شود.
زرملغتنامه دهخدازرم . [ زَ ] (اِ) پیر فرتوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). و در مؤید زربان (به بای موحده ) گفته . (فرهنگ رشیدی ). پیر بود. (اوبهی
ضرمةلغتنامه دهخداضرمة. [ ض َ رَ م َ ] (اِخ ) یوم ُ ضرَمة؛ نام جنگی از جنگهای عرب . (عقد الفرید ج 6 ص 75).
ضرمةلغتنامه دهخداضرمة. [ ض َ رَ م َ ] (ع اِ) نیم سوخته از شیحه و از شاخ خرما. ج ، ضَرَم . (منتهی الارب ). نیم سوز. هیزم نیم سوخته . هیزم آتش گیر. (مهذب الاسماء). || خدرک آتش . |
ضرمةلغتنامه دهخداضرمة. [ ض َ رَ م َ ] (ع اِ) نیم سوخته از شیحه و از شاخ خرما. ج ، ضَرَم . (منتهی الارب ). نیم سوز. هیزم نیم سوخته . هیزم آتش گیر. (مهذب الاسماء). || خدرک آتش . |
ضرمةلغتنامه دهخداضرمة. [ ض َ رَ م َ ] (اِخ ) یوم ُ ضرَمة؛ نام جنگی از جنگهای عرب . (عقد الفرید ج 6 ص 75).
شیحةلغتنامه دهخداشیحة. [ ح َ ] (ع اِ) مؤنث شیح . (از اقرب الموارد): ضرمه ؛ نیم سوخته ای از شیحة. (منتهی الارب ).
زیملغتنامه دهخدازیم . [ ی َ ] (ع ص ، اِ) گوشت متفرق بهر موضع و پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پراکنده از گوشت . امروءالقیس گوید : رقاقها ضرم و جریها خذم و لحمها