ضرعمطلغتنامه دهخداضرعمط. [ ض ُ رَ م ِ ] (ع ص ، اِ) شیر دفزک زده ٔ جغرات شده . || مرد آرزومند هر چیزی . (منتهی الارب ).
ضرطلغتنامه دهخداضرط. [ ض َ رَ ] (ع اِمص ) سبکی ریش . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || باریکی ابرو. (منتهی الارب ). تنکی ابرو. (منتخب اللغات ).
ضرامةلغتنامه دهخداضرامة. [ ض ِ م َ ] (ع اِ) ضِرام . رجوع به ضرام شود. || درخت حبةالخضراء که بفارسی بن گویند. (منتهی الارب ).
جغراتلغتنامه دهخداجغرات . [ ج ُ ] (اِ) به لغت سمرقند ماست را گویند و معرب آن سقرات است . (برهان ). صقرات . صغراط. چغرات . (مقدمة الادب ). هدبد. (السامی فی الاسامی ). صغرات . (ربن
ضرطلغتنامه دهخداضرط. [ ض َ رَ ] (ع اِمص ) سبکی ریش . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || باریکی ابرو. (منتهی الارب ). تنکی ابرو. (منتخب اللغات ).
ضرامةلغتنامه دهخداضرامة. [ ض ِ م َ ] (ع اِ) ضِرام . رجوع به ضرام شود. || درخت حبةالخضراء که بفارسی بن گویند. (منتهی الارب ).